-
امروز فردای دیروزه....
چهارشنبه 28 بهمن 1394 12:39
سلام به همه خوبید؟ ما هم هستیم خدارو شکر مشغول مامان بازی و تنبلی کردن.... راستش این روزا دیگه دارم طاقتم رو از دست می دم مخصوصا از وقتی که رفتم دکتر و تاریخ هفته اول اسفند رو کرد 10 یا 12 اسفندددددد میخواستم همونجا اول یه پرس دکی جون رو بزنم بعدم زاااااااار بزنم.... فکر کن اینقدر روزها رو شمردم تا به شمارش معکوس رسید...
-
دورهمی و ...
دوشنبه 19 بهمن 1394 19:11
خیلی خوشحال طور وار بعد از یکساعت سروکله زدن با وجدان و ندای درونم بالاخره این ساعت رو برای خودم از دیجی سفارش دادم... خب خیلی وقت بود که یه ساعت مسی یا طلایی میخواستم ساعت خیلی دارم ولی 4-5 تاشون که اسپرت و ضد آب هستن و فقط یکی شون که ساعت عروسیمه تا حدودی رسمیه که اونم 5 ساله دارم ازش استفاده میکنم و جنس و رنگشم...
-
تا حسش نرفته...
یکشنبه 18 بهمن 1394 12:20
سلام به همه یه آخر هفته ی زمستونی دیگه ، امیدوارم همه حال و روز و حسشون خوب باشه. امروز اینجا هوا خوب و صاف و آفتابیه و منی که عاشق باروون و ابر هستم هم این هوای تمیز و قشنگ امروز رو هم دوست دارم....خدارو شکر حالم بهتره، خیلی بهتر... همراه با پسری که درحال سکسکه کردن ه در خدمتتون هستم و گفتم این هفته همش بی انرژی و...
-
خدارو شکر...
یکشنبه 4 بهمن 1394 11:56
صبح اولین هفته بهمن ماه بخیر باشه. از پنجشنبه تو ذهنم بود که هی بیام و بنویسم ولی صبح تا ظهرش به سرعت و شدت مشغول انجام یه سری سفارش های مشتری ها بودم و دیگه هی دلم میخواست بنویسم و هی میگفتم بزار اینم تموم کنم بعد، که دیگه تا آخر وقت کارام طول کشید و تو دلم گفتم اشکال نداره عصر پنجشنبه می نویسم که اونم نشد! پنجشنبه...
-
روزگار دانشجویی و ...
پنجشنبه 24 دی 1394 11:26
از صبح هی می خوام بنویسم ولی حسش هی می ره و هی میاد خوبیش اینه الان بعد از دادن دوتا امتحان تئوری به حد مکفی فراغ بال دارم! البته تا قبل از 7 بهمن که ژوژمان درس آخرمونه که اونم 4 واحدیه و تا قبل از 15 بهمن که باید پروپوزال رو تحویل بدیم که تصویبش بکنن!!! دیروز هم بعد امتحان با استادمون و بچه ها عکس گرفتیم جهت ثبت در...
-
اینم از یکشنبه جا مونده بود!
چهارشنبه 23 دی 1394 10:11
سلام دیشب رفتیم کنسرت محسن جان یگانه و خیلی خوب بود جای اونهایی که دوست دارن خالی، بنده به همین مناسبت کلا دیروز عصر به خودم مرخصی دادم چون بلیط رو برای سانس اولش گرفته بودیم که فکر می کردم ساعت 5ونیمه ، بعد که چند تا کار پیش اومد و دیر راه افتادیم و کلی هم ترافیک و باد و بارون بود و ساعت 6 با نیم ساعت تاخیر رسیدیم به...
-
شنبه اول هفته....
چهارشنبه 23 دی 1394 10:10
آخ جون امروز میخوایم بریم کنسرتتتتتتتتتتتتتف هوراااا تو این صبح شنبه که معمولا انرژی ندارم ، این لااقل یه دلخوشیه برا خودش... دیشب تا صب داشتم خواب های خیلی بدی میدیدم الان که فکر می کنم موضوعش یادمه ولی اصلا یادم نیست با کی ها درگیر بودم تو خواب و اونقدر خوابم خشن بود همش کشت و کشتار!!!! فکر می کنم مثل این بچه های...
-
آخرین دوتایی گردی ها!!!
یکشنبه 13 دی 1394 11:37
سلام صبح یکشنبه بخیر،برا من این روزا ساعت 10 صبح هم انگاری کله سحر حساب میشه.. با شب نخوابی ها و کمردرد های فراوان و مثل مامان بزرگ ها دولا راه رفتن با یه دست به کمر بودن! ولی خب من این کمر درد رو قبلا هم داشتم درسته به این وسعت نبود و این همه مدت هم ادامه نداشت ولی از اونجا که نابرده رنج! گنج میسر نمی شود!!! نمیخوام...
-
دور همی همینجوری*
دوشنبه 7 دی 1394 11:13
صبح بخیر دخترا امروز یه روز صاف و آفتابیه! برعکس دیروز عصر که ابری بود و من هر لحظه منتظر بودم بارون بیاد و حالشو ببرم! ولی الان خورشید تابان داره ژرتو افشانی می کنه بالا سرمون! زیاد تو فار تعریف کردن به ترتیب نیستم چون تمرکز کافی ندارم همینطوری میخوام دونه دونه بگم بدون رعایت ترتیب زمانی!!! -این روزها که صبح و عصر...
-
امروز ، آخر پاییزه....
دوشنبه 30 آذر 1394 18:19
صبح ساعت 6ونیم هفت با گلودرد بیدار شدم! دیدم پنجره بالای سرمون از این سر تا اون سرش کاملا بازه! از دست گل های پارتنر بود!!!! چون بعد 6 سال امسال به مناسبت ورود شازده کوچولومون بالاخره رادیاتور این اتاقو تعمیر کردیم که البته اون داستان های هم پیش اومد و اتاقامونم آب برداشت و این رادایتورم چون خودمون آخر ریفش کردیم از...
-
روزهای خوب_ شلوغی_ کار....
یکشنبه 29 آذر 1394 18:59
سلاممممممم یه جورایی خوشحالم! مثل اینکه درد بی درمون پرشین فعلا علاج پیدا کرده! در هر صورت هر پستی که اینجا ثبت میشه رو اونور هم می فرستم تو بلاگ محض احتیاط! شما هم اگه دوست داشتید می تونید دوبار دوبار اینجا و اونجا کامنت بزارید دیروز روز پر کاری بود ولی با همه اینها شبش که خسته بر می گشتم خونه حس خیلی خوبی داشتم....
-
منم اینجام!
چهارشنبه 25 آذر 1394 17:24
انگار اومدم فضا! یه محیط جدید و یه شروع جدید! نمی دونم چقدر طول خواهد کشید که بخوام به اینجا هم عادت کنم... ولی مطمئنا سخته.... بعد از 11 سال نوشتن تو پرشین بلاگ... خودش ما رو از خودش روند... امیدوارم که تاوان بده!(مثلا سایت چه تاوانی میتونه بده!!!!) خلاصه که ما موندیم و یه آرشیو چند ساله رو دستمون و خونه بدوشی! کسی...