سلام

دیشب رفتیم کنسرت محسن جان یگانه و خیلی خوب بود جای اونهایی که دوست دارن خالی، بنده به همین مناسبت کلا دیروز عصر به خودم مرخصی دادم چون بلیط رو برای سانس اولش گرفته بودیم که فکر می کردم ساعت 5ونیمه ، بعد که چند تا کار پیش اومد و دیر راه افتادیم و کلی هم ترافیک  و باد و بارون بود و ساعت 6 با نیم ساعت تاخیر رسیدیم به 3 تا شهر اونور تر که کنسرت توش برگزار میشد و دیدیم عه پس چرا کلا 10 تا ماشین هم تو پارکینگ سالن نیست؟؟؟ بعد پارتنر برگه بلیط رو باز کرد و گفت دخدرم! کنسرت ساعت 6ونیمه نه 5ونیم!!! البته بماند که ساعت 7 و ربع شروع شد تا یه ربع به 9 شب! و احتمالا سانس بعدی که 9 بوده حدود 10ونیم شروع شده! بنده هم از ذوق زیادیم بلیط رو برای ردیف 6 گرفته بودم ولی بمحض نشستن متوجه شدم سری های قبل که عقب تر می نشستیم ، دیدمون به استیج خیلی بهتر بود ولی در کل دوست داشتم کنسرت عید یگانه رو هم که رفته بودیم ردیف 9 بود، کلا از اینکه می بینمش حس خوبی بهم دست میده یه پسر به شدت خاکی و اینکه میدونم همسن خودمه و این همه موفقه و اصلنم خودشو نمی گیره کلی حال می کنم تازه بماند که شمالی هم هست! کلی با آهنگ هاش خوندیم و اونم هی هیجان میداد که بخونیدو دست بزنید و جیغ بزنیدخنده یعنی تا جیغ و دست نمی زدی ترک بعدی رو اجرا نمی کرد!!! این قسمت علاقه به دست زدن و سوت و جیغش کاملا از مولفه های شمالی بودنشه ! هی به پارتنر می گفتم و می خندیدیم! جالب اینکه تو این همه کنسرتی که تو این دوسالی با پارتنر می ریم میگه مال یگانه رو از همه بیشتر دوست داشته با مال مرحوم مرتضی پاشایی رو .. البته برای منم همین بوده ، میگه بچه باحالیه! دیگه من اولش همش نگران شازده کوچولو بودم که نکنه از اون همه صدا و شلوغی و ارتعاشات صوتی بترسه و هی بخواد از تو حلقم بیاد بیرون ولی دیدم نه بچه انگار تو شلوغی راحت تر می خوابه! اصلا خبری خاصی ازش نبود!!! این در حالیه که وقتایی که گشنمه اونقدر لگد تو معدم میزنه قشنگ شیکمم میاد بالا و پایین!!!آخنگران قشنگ مثل خودم شیکموعه! قبل کسرت که کلی هم معطل شده بودیم رفتیم تو آلاچیق و چایی و شیرینی خوردیم و شب هم موقع برگشت ییهو تصمیم گرفتیم بریم رستوران راه چوبی که اول محمود آباده و شعبه تهرانش رو که تو پارک آب و آتشه چند بار رفته بودیم با پارتنر و خانواده ولی اینو هر بار می خواستیم بریم جور نمیشد چون از شهر خودمون فاصله داره و هر لحظه در دسترسمون نیست و خلاصه تو اون هوای باحال بارونی و سرد رفتیم اونجا و چند تا رستوران مختلف بود که ما مکزیکی ش رو انتخاب کردیم و جالب اینکه اونجا هم موسیقی زنده و خواننده داشتن و دیگه دیشب خیلی خیلی بار فرهنگی و بقولی موسیقی دونیمون پر شد! البته این دوستمون بیشتر تو فاز موسیقی دهه 30-40 ایران بود آهنگ هاش مثل گلنار و چند تا دیگه که یادم نیست و پارتنر کلی با تیپ و صدای این بنده خدا حال کرده بود البته صداش خوب بود و هی میگفت ببین اینو کجا می خونه اونوقت یکی مثل یگانه تو امریکا و کانادا و اروپا کنسرت میزاره ،پول بلیطش نفری چقد تومنه و  اون رو یکی کشف کرد، ولی یکی مثل این شاید هیچوقت کشف نشه و از این صحبت ها...

بعد هم شام که اون خوراک مکزیکی که سفارش داده بودم خیلی خوشمزه بود جاتون خالی دیگه الان یادم اومد اونقدری گشنه بودیم که اصلا یه عکسم ازش نگرفتیم و فقط بلعیدیمش و دو مدل سس تند هم داشت که خیلی خوش طعم بودن! البته من اونها رو خوردم و هنوز به خونه نرسیده بودم همه پهلوهام دونه زده بود و میخارید!!! بعله همچین بدن سریع العکس العملی دارم بنده!!!! تندی بخوری، چیز حساسیت زا بخوری به دقیقه نکشیده ریخته بیرون!!!!!! امروز هم که از صبح با اجازتون گلو درد دارم!!! دیگه نمیدونم چندمین باره تو این پاییز دارم مریض میشم ولی واقعا کاش خدا رحم کنه و باز مریض نشم بخدا تازه خوب شدم شب یلدا مریض بودمخنثی

امروز هم که کلی بارونی و ابری بود و مثلا یکم زودتر از خونه اومدم بیرون برم جزوه امتحان سه شنبه رو پرینت کنم که به چنان ترافیک عجیب غریبی خوردم که کلا بیخیال شدم و بعد نیم ساعت رسیدم سر کار و یه ساعت بودم و بعد هم که جمع کردم رفتم شهر دوست و همسایه که پارتنر رو از سر کارش بگیرم که منو برسونه دانشگاه امتحان بدم! چون هوا بارونی بود و منم برام سخت بود این مسیر رو رانندگی کنم و دیگه زحمتش افتاد پای پارتنر که منو برد و منتظر شد تا امتحانم تموم بشه و البته که حدود 45 دقیقه بیشتر نبود و منم فقط هر چی میتونستم نوشتم وبعد که برگمو گذاشتم یادم اومد جواب سوال اول رو نصفه گذاشته بودم تا بعد تکمیلش کنم ولی چون اصلا نگاه ننداخته بودم به برگم، یادم رفت و نصفه نیمه با چند تا جای خالی وصط جمله ها باقی موند!!!! به جهنم اصلا! استادش بهم گفته بود این درس رو هر چقدر هم خوب بنویسم از فلان نمره بیشتر بهم نمیده! پس چرا در حد 17-18 بنویسم ! که البته دقیقا در حد 17 نوشتم، کامل!! اخه این استاد خنگ فکر کرده بوده من برا نمره بهش خواهش میکنم در صورتی که برگشتم شیک و مجلسی گفتم مگه ترمای قبل که درساتونو 19-20 گرفتم چه اتفاقی افتاد؟!! خب هر چی دوس داری نمره بده!ساکت بعد هم که بعد امتحان چند تا از بچه ها رو دیدم و همشون می گفتن زیاد تغییر نکردم(از اونجایی که من کلا این ترمو دانشگاه نرفتم  و روند گردالو شدنم رو به عینه ندیدن!!!) و منم زیاد بهم سخت نگذشت خدارو شکر چون هم زمستونه و لباسهای گشاد و پالتو می پوشن همه و هم اینکه من قبلن هم چاق بودم و الان نهایت اگه کسی ندونه فکر میکنه من چاقم نه اینکه 40-50 روز دیگه قراره مامان(چه واژه ی سنگینی!) بشم!!!نیشخند دیگه بعدش هم سریع خدافظی کردم و با پارتنر گازیدیم سمت خونه! البته بین راه رفتیم لباس خونه ای رو که دیشب از ایران کتان خریده بودم 70 تومن رو با لباس مجلسی که بشه مهمونی پوشیدش عوض کردم!! آخه خیلی درد داشت تاپ شلوار تو خونه ای 70 تومن تازه تو 20 درصد تخفیف حراج! البته که شلوارش اندازم نبود!!! احتمالا در حالت خوشبینانه! یکی دو ماه بعد اومدن نی نی اندازم میشده!