دخترک بنفش پاییزی

دیروز،امروز،فردا....

دخترک بنفش پاییزی

دیروز،امروز،فردا....

روزهای خوب_ شلوغی_ کار....


سلاممممممم


یه جورایی خوشحالم!

مثل اینکه درد بی درمون پرشین فعلا علاج پیدا کرده! در هر صورت هر پستی که اینجا ثبت میشه رو اونور هم می فرستم تو بلاگ محض احتیاط! شما هم اگه دوست داشتید می تونید دوبار دوبار اینجا و اونجا کامنت بزاریدمژه

دیروز روز پر کاری بود ولی با همه اینها شبش که خسته بر می گشتم خونه حس خیلی خوبی داشتم. روزش به جواب دادن به مشتری و رفتن به اداره بیمه و مخابرات و یکی دوجا دیگه گذشت و عصرشم به کلیییییییییییی کار آفیس که باید تا شب هر طور شده انجام میشد و فردا می رسید لابراتوار... بعد از مدت ها اینطور سرم یهوو شلوغ شده بود و حس خیلی خوبی داشت.... خدارو شکر ....


امروز_ من از ساعت 6 صبح به وقت محلی! شروع شد! تو تاریکی بیدار شدم دیدم جا تره، پارتنر نیست! بالشتشم نیست! متوجه شدم رفته تو هال خوابیده ولی من تنهایی دوس ندارم بخوابم، رفتم یه سر سرویس بهداشتی و در اومدم و دیدم پارتنر ژولی پولی وایستاده دم در حموم استقبالم! بعدشم یکم رفتیم تو هال و بهش غر زدم!!!(دلیلش یادم نیست ولی من کلا هر وقت از خواب پاشم از دنده چپه! مخصوصا صبح ها!) و کشوندمش تو اتاق خواب که بیاد نازم کنه! بعدشم که فرستادمش دوش بگیره و ساعت شیش و نیم رفت! منم دیگه نتونستم بخوابم و یکسره گوشی دستم بود!!!!اولش که فیس بوق بازی! دیدن عکس های خوشحال #فرزان_اطهری که از زندان دوبی بالاخره عفو خورد و آزاد شد و دیدن پست ها و عکسهای شکر گزارش و تشکرای بی پایانش از هنرمند ها و هموطن هایی که پیگیر احوالش بودن و با امضا کردن پتیشن و شر کرن اخبارش کمک کردن دنیا ببیندش و ساپورتش کنه و دیدن کلیپی که برای حاکم دبی تو زندان درست کرده بود و خودش شعر و آهنگش رو درست کرده بود و خونده بودش و توش ازش عذرخواهی کرده بود و تفاضای بخشش و عفو و شانس دوباره زندگی کردن رو درخواست می کرد.. با کلیپی که از عکسهای خودش و خانواده اش و حاکم دبی درست کرده بود روش این ترانه رو گذاشته بود و مو به تنم سیخ می شد وقتی هر دوبار این کلیپ رو می دیدم و اشکام آخرش از خوشی ایمانی که این پسر به آزادی اش داشت در اومد آخر کاری و براش خیلی خوشحال شده بودم... منم تو همون زمان درخواست امضای پتیشن چند بار SHARE کرده بودمش و از دوست و آشناهامم خواسته بودم امضاش کنن و برا چند نفرم خودم امضا کرده بودم و خوشحال بودم که این پیگیری ها بالاخره جواب داد، درسته دو -سه سال از زندگیشو تو زندان گذروند ولی بالاخره از حبس ابد و یا 10 سال حبسی که اخر کاری بهش داده بودن بهتر بود...  و من هیچوقت متوجه اون آدمهایی نمی شم که از زمین خوردن یه آدم موفق و بی آزار! اینقدر خوشحال می شن و موقع کمک کردن پا پس می کشن ، هیچ، زخم زبون هم می زنن! بقول همین فرزال اونجایی که می گه من اشتباه کردم ولی من انسانم و انسال اشتباه می کنه! بعضی ها با اشتباهاتشون به جامعه بشری و همنوع و انسان های بی گناه یا مملکت خودشون یا جای دیگه آسیب می رسونن یا باعث از بین رفتن زندگی آدمها می شن ولی بعضی ها هم هستن که با اشتباهاتشون اول و دوم و سوم به خودشون آسیب می رسونن و بنظرم جایی که فهمیدن و عبرت گرفتن و خطاشون قابل چشم پوشی و بخشش بود باید ازشون گذشت....نه اینکه بیایم بگیم اون زمان که داشتی عشق و حال می کردی باید فکر الانت می بودی! مگه تو چیت از اونی که داره گوشه زندان می پوسه بالاتره که درخواست بخشش داری و میخوای بیایی بیرون! پس کی بداد اون بی چاره هایی که مثل تو معروف نیستن و دارن تو زندان های فلان جا و بهمان جا می پوسن برسه!!!! خب یعنی چی این؟؟؟ اگه من بدونم با امضا کردن یه پتیشن یا SHARE کردن چند تا خبر و صفحه می تونم به علی و نقی و تقی و صغری و کبری هم کمک کنم، مطمئنن کوتاهی نمی کنم! و دلیلی نداره کاری که برای این بنده خدا دارم انجام می دم از ارزش آدمهای دیگه ای که جرم مشابه دارن و لایق بخشنن کم کنه! شما معرفی شون کن و براشون کمپین امضای بین المللی راه بنداز من صب تا شب هر چند بار لازم باشه امضا می دم و به اشتراک می زارم! خلاص!!!!

این دیجی کالا هم دچار شور حسینی شده ومنم که بی جنبه و جو گیررررررر! از دیروز تا دیشب دوتا سبد سفارش بالای 100 تومن دادم که ارسالش رایگان در بیاد! امروزم دوتا سبد بستم ولی یه سری از اقلامش رو تا نهایی کنم یا ناموجود شدن یا از تخفیف در اومدن و کنسلش کردم! برای پسری هم دیشب لابلای سفارش آخری یه ست نوزادی انتخاب کردم که یک دقیقه بعدش زد ناموجود و از سبدم حذف شد و حالمو گرفت! همین چند دقیقه قبل هم پیک دیجی اومد و بسته سغارشی اولمو که توش عطر مورد علاقم بود رسوند بدستم و منم کلی ذوق ذوووووقی بازش کردم و تست کردم والان یه عدد موجود خوشحال و خوشبو هستممممممممممم عینک تازه دیروز که یکم عذاب وجدان داشتم که با اینکه مامان 4-5 تا عطر درست درمون برام آورد دوباره اینم تو این وضعیت بی پولیمون سفارش دادم و دنبال شریک جرم میگشتم، دیدم شبش دیجی ست مردونه همین عطر و همین برند رو هم فروش ویژه زده و در یک حرکت بسیااااااااااااار نادر و فردین طوووور زدم برا پارتنر خریدمش! بعدم بسیار مظلوم طوری پرسیدم ازش که من برات هدیه سالگرد ازدواج خریده بودم؟؟؟؟؟(حالا می دونستم که نه من خریده بودم و نه اون!صرفا جهت منت و یادداوری!!! نیشخندبهش) گفت نه! گفتم عه! خب الان میخوام برات یه هدیه بخرم !!!! اونم از نیت شوم من گویا خبر دار شد گفت نععععع من نمی خوام دستت درد نکنه! گفتم نه جان شما راه نداره اصلا دلم خواست ییهوویی برات کادو بخرم! حالا فکر نکن تو هم مجبوری برام چیزی بخری هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا  فرشته بعدم سفارشو تکمیل کردم!نیشخند

صبم که بعد از بالا پایین کردن چند باره سایت پاشدم رفتم دوش گرفتم و داشتم دلی دلی می کردم که از مخابرات با شماره تلفن خونمون تماس گرفتن باهام که دم دریم داریم خطتون رو درست میکنیم ، چک کن درسته بوقش و خبر بده بهمون! گوشی رو وصل کردم دیدم درست شده و بعدش همینطور بدون لباس مونده بودم به این آقاهه که با شماره خونمون زنگ زده بهم، چطوری خبر بدم تلفن درست شده! ایفونو برداشتم صداش کردم ولی جواب نداد ، دیگه هیچی تند تند لباس پوشیدم رفتم پایین دیدم دم دره گفت وصل شد گفتم آره و تشکر کردم اومدم بالا!(یه هفته بیشتر بود تلفنمون خود بخود قطع شده بودو از داخل خونه هر چی چک کردیم درست نشد آخرش دیروز حضوری رفتم مخابرات اعلام خرابی کردم! آخه سیستم اینجا خیلی پیشرفته هست ثبت غیر حضوری و اپراتوری که جوابگو باشه ندارن! باید تو بدترین جای شهر که اصلا جای پارک وجود نداره ، هلک هلک کنی حضوری بری بگی تلفنمون خرابه درستش کنید!!!!خنثی


بعد اونم کم کم داشتم آماده می شدم که دوست جان تماس گرفت گفت چی شد نمیایی بریم بیرووووون؟؟؟؟؟؟ گفتم ار دیشب تا بحال منتظر خبرتم بالاخره ساعت یه ربع به 10 صبح زنگ زدی! باشه میام و سریع آماده شدم رفتم شهر دوست و همساده دنبال رفیق جان و رفتیم کافی شاپ و ساعت 11 بود ، 20 دقیقه طولش دادن که دوتا اسلایس کیک و دوتا فنجون نوشیدنی برامون بیارن و کیکاش که مونده! در حدی که دبل چاکلتش رو اصلا نتونستیم بخوریم و اون یکی هم فقط یکم بهتر از این بود! و نوشیدنی ها هم شیرییییین! کلا الکی 30 تومن دادیم تازه منت کیفیت نداشتشون هم سرمون گذاشتن وقتی گفتیم چرا این همه دیر میارید سفارش رو!!!!! من که دیگه شخصا دومین و آخرین بارم بود رفتم اونجا! یعنی آدم به روشون بیاره بگه کیکت مونده و بیات بود و بجا اینکه پولشو نگیرن، تا دینار آخرشو بگیره بگه بله حق با شماست!!!!! منتظر خب یعنی چی؟؟؟؟ اگه حق با ما بود که یا باید پول نمی گرفتی یا کیکو عوض می کردی! اگرم نه که هیچی ! خلاصه این از این! بعدم من لابراتوار کارم طول می کشید و از دوستم خداحافظی کردم و یه ساعت و نیم تو لابراتوار بودم تا کارم آماده بشه ، پارتنر هم جلسه داشت و گفته بود مشخص نیست که ظهر با من برگرده یا نه! ولی من اصلا دوست نداشتم که تنها برگردم و بعد قرار شد یه سر برم خونه دوست جان دیدن_ نی نی یه دندون_ خاله تا پارتنر کارش تموم بشه و دیگه ظهر رفتم اونجا ولی درست زمانی رسیدم که نی نی تازه خوابیده بود و یه سر تو خواب دیدمش! و یه ساعتی بودم تا پارتنر رسید و باهم تاختیم به سمت شهر و دیارمون و منزل و بعد هم نتونستم استراحت کنم  و عصری حاضر شدیم اومدیم سر کارمون! 

الانم که وسط نوشتنم هی مشتری اومد و رفت و خدارو شکر بابت برکاتش...اینکه مشتری ایراد گیر و بقول همکارم افاده ای دیروزی اومد کارشو برد و یه لبخند گشاد رضایت بخش زد و گفت که خیلی خوب شده کارش برام یه دنیا ارزش داشت، با اینکه همه از کارام تعریف می کنن(دوست و همکار و لابراتوار دار و ..) ولی شنیدن همین جمله تکراری از مشتری(مخصوصا بد قلقش) یه حس عالی دیگه ای داره برام و خوشحالیمو چند برابر می کنه....خدارو شکررررررررفرشته


 

منم اینجام!



انگار اومدم فضا!

یه محیط جدید و یه شروع جدید!

نمی دونم چقدر طول خواهد کشید که بخوام به اینجا هم عادت کنم... ولی مطمئنا سخته.... بعد از 11 سال نوشتن تو پرشین بلاگ... خودش ما رو از خودش روند... امیدوارم که تاوان بده!(مثلا سایت چه تاوانی میتونه بده!!!!) خلاصه که ما موندیم و یه آرشیو چند ساله رو دستمون و خونه بدوشی!

کسی میدونه می شه آرشیو رو منتقل کرد اینجا یا نه؟!

خلاصه که خوش اومدم!